سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازهم آخر الزمان 2

فکر کنم اگر این پست را بخوانید پیش خودتان می گویید احتمالا بلایی سرم آمده یا چیزی خورده تو سرم که به طور کاملا اتفاقی دارم پشت سر هم در باره آخرالزمان می نویسم. دیشب نیز به طور کاملا اتفاقی فیلم knowing را با بازی نیکلاس کیج دیدم. موضوع این فیلم هم به نوعی به آخرالزمان مربوط است و البته به روایتی دیگر.

فیلم درباره پیش بینی های یک دختر بچه (لوسیندا) در سال 1959 میلادی است. او در این سال پیشنهاد می دهد در جشن تاسیس دبستانشان بچه‌ها تصوراتشان از آینده را روی کاغذ بکشند و در کپسول زمان بگذارند تا 50 سال بعد (2009) آیندگان آن را باز کنند. در این بین لوسیندا یک صفحه پر از ارقامی که بصورت پچ پچ می شنود را روی کاغذ می نویسد که بعدها پروفسور کلاستر (نیکلاس کیج) کشف می کند که این اعداد تاریخ،‌ مختصات جغرافیایی و تعداد انسان‌هایی است که در حوادث گوناگون می میرند. آخرین پیش بینی او هم در باره وقوع قیامت یا آخر الزمان در سال 2009 میلادی است که همه مردم می میرند. نکته جالب این فیلم اینه که قیامت بر اثر یک طوفان عظیم خورشیدی اتفاق می افته و طوفان آتش تمام کره زمین رو نابود می کنه. این بخش فیلم دارای بهترین جلوه‌های ویژه‌است که تا حالا دیدم. در این فیلم در دنیا بازمانده ای نخواهد بود. تنها قبل از وقوع قیامت بچه‌ها بوسیله چیزی مثل سفینه به سیارات دیگر برده می شوند. نمای آخر فیلم بسیار رویایی است. دختر و پسر قهرمان فیلم بعد از اینکه از زمین منتقل می شوند. وسط یک مزرعه گندم فرود می آیند و به سمت یک درخت (احتمالا سیب ) می روند که تشبیه جالبی از خلقت آدم و حواست.

این فیلم به یک نکته جالب نجوم هم اشاره می کند و آن این است که در کهکشان راه شیری در اطراف خورشید‌هایی که دارای منظومه مربوط به خود هستند 4 میلیون سیاره با موقعیت زمین وجود دارد که در فاصله مناسبی از خورشیدشان قرار دارند و امکان زیست در آنها وجود دارد.

نکته فلسفی فیلم تایید عقیده جبریون و اعتراف به این حقیقت است که دنیا تصادفی درست نشده و همه چیز از قبل مقدر شده است. این موضوع آنقدر حتمی است که حتی تاریخ،‌ موقعیت جغرافیایی و حتی ساعت و کسر ثانیه حوادث مشخص است.

و نکته دیگر: پذیرش مرگ در قیامت خیلی هم سخت نیست و میشه با آغوش باز پذیرفتش.

پ.ن 1: دنیای فیلم هرچند برای سرگرمی فیلم تولید می کند اما گاهی تلنگر یک فیلم می تواند تا مدتها ذهن را مشغول کند.

پ.ن 2: دلم برای فرنوش پر میزنه. دخترم چند روزی خونه بابابزرگش مهمونه و من ...


» نظر