سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا نود قیمتی است؟

عادل دیشب خندان بود. 20 میلیون و 122 هزار پیامک داشت. من و منیر هم پیامک موافقت با 90 ارسال کردیم. گاهی اوقات بد نیست فارغ از کار و موقعیت با مردم بود و احساس جمعی داشت. سالها قبل در دوره دانشجویی با جمعی از دوستان یک مجله دانشجویی به اسم زمانه منتشر می کردیم. سر یکی از جلسات تحریریه گفتم امروز فوتبال بین ایران و عربستان هست. بازی مهمی بود. یکی از رفقا گفت: ای بابا، فوتبال که مال ما نیست، واسه بچه ها و علاف هاست. ما کارای مهم تری داریم. ما باید به مردم نگاه کنیم نه اون چیزی که مردم بهش نگاه میکنن. تو ذوقم خورد و فکر کردم که هنوز به اندازه کافی روشنفکر نشده ام که از دیدن فوتبال تیم ملی خوشم می آید. سالها گذشت و من در این توهم بودم. اما حالا فکر می کنم تلخی روشنفکرا به خاطر اینه سعی می کنن مثل مردم نباشن. من به این کاری ندارم که فوتبال میتونه مشکلی رو حل کنه یا نه و آیا روشنفکری بهتر است یا فوتبالی بودن یا شاید هم اشکالی ندارد و میتوان هر دو جورش بود. برای من این ارزشمنده که یه مرد با چهارتا بچه قد و نیم قد و کلی گرفتاری دوشنبه شبا تو خونه کوچیکش بشینه پای یه کاسه تخمه آفتابگردون و برنامه 90 ببینه و حالشو ببره و خیالشم نباشه که تا دو نصفه شب بیدار باشه و فردا دوباره کلی کار و مشکل و ... هم داره. این هنریه که شبه روشنفکرا کمتر دارن و کمتر می تونن ولو برای 5 دقیقه دست کم ذهن کسی رو از مشکلاتش دور کنن.

این داستانک هم شاید خیلی ربطی به این نوشته نداشته باشه ولی همیشه برایم خیلی جالب بوده که:

ابوسعید را گفتند : کسى را مى ‏شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود.

شیخ گفت : کار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند.

گفتند : فلان کس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد.

گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود.

گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى ‏رود. این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست.

مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.


» نظر