سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خستگی در برنده ها

این روزها،‌ کتاب و شعر و فیلمهای قدیمی خیلی بیشتر به آدم می چسبد. شاید تنها خاصیت اوضاع فعلی همین باشد. بهترین فیلمی که در این چند روز دیدم " روزی روزگاری در غرب وحشی " بود. یک وسترن اصیل که پر است از نماهای فوق العاده. موسیقی دلچسب و پایان باشکوه و متفاوت. مرد باید برود. همیشه باید برود.

کتاب "تسخیر خوشبختی" برتراند راسل را هم این روزها دست گرفته ام برای بار دوم. جنون بدبختی،‌ بدبختی بایرونی و ضرورت کمی هیجان در زندگی برای رهایی از افسردگی و کاهش احساس بدبختی و... جالب است بدانید که برتراند راسل در جوانی چند بار می خواسته خودکشی کند و تنها دلیلی که مانع می شده او از این کار منصرف شود علاقه اش به ریاضیات و حل مسئله بوده است. این هم از تاثیر درس شیرین ریاضی. شعری هم از اخوان ثالث این روزها تو سرم می پیچید که نمی دانم در کدام کتابش خوانده بودم و خوشبختانه به لطف گوگل عزیزیمان به کسری از ثانیه آن را یافتم.

 

موجها خوابیده اند ، آرام و رام

 

طبل توفان از تپش افتاده است

 

چشمه های شعله ور خشکیده اند

 

آبها از آسیا افتاده است

 

ادامه مطلب...

» نظر

کویر

چیزی که یه کویر و قشنگ میکنه این که یه جایی تو خودش یه چاهو پنهون کرده.

آنتوان سنت اگزوپری


» نظر

چرا سخن بگویم

بسیار وقتها/ بایکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم/ اما در همه چیزی رازی نیست/ گاه به سخن گفتن از زخمها نیازی نیست/ سکوت ملال ها/ از راز ما / سخن تواند گفت. 
» نظر

بگذار که آشوب بتوفد

بگذار که آشوب بتوفد

بگذار که شکل ابرها درهم پیچد

من منتظر می مانم تا سامانی پدید آید.

رابرت فراست


» نظر

از رنجی که بردیم...

نیکی را چه سود

هنگامیکه نیکان، درجا سرکوب می شوند

و هم آنانکه دوستدار نیکانند؟

آزادی را چه سود

هنگامیکه آزادگان،‏باید میان اسیران زندگی کنند؟

خرد را چه سود

هنگامیکه جاهل نانی به چنگ می آورد

که همگان را بدان نیاز است؟

به جای خود نیک بودن،‏بکوشید

چنان سامانی دهید،‏که نفس نیکی ممکن شود

یا بهتر بگویم

دیگر به آن نیازی نباشد

به جای خود آزاد بودن،‏بکوشید

چنان سامانی دهید،‏که همگان آزاد باشند

و به عشق ورزی،‏آزادی نیز

نیازی نباشد

به جای خود خردمند بودن،‏بکوشید

چنان سامانی دهید،‏که نابخردی

برای همه و هرکس

سودایی شود بی سود

برتولت برشت


» نظر

نفسم گرفت از این شهر

نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن

زبرون کسی نیاید،جویباری تو این جا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن

به سرای تا که هستی که سرودنست بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

محمدرضا شفیعی کدکنی 


 


» نظر

زمین محروم از بهجت

عارف بزرگ، آیت الله العظمی بهجت (ره) دار فانی را وداع گفت و حالا زمین از نفس حق و بوی بهشتی ایشان محروم است. در دوران ما بسیار نادرند چون این بزرگوار. فرصت نیست بیشتر در باره ایشان بنویسم. اما این نصیحت ایشان را به جان بخوانید.

فرمودند: « جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! »
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم.

 

رحمت خدا بر همه صالحان و عابدان باد.


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >