سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه ما از خشونت می ترسیم...

"چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تک و تنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمی شود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیش تر وقت ها حتی نمی فهمند از چه چیزی حرف می زنیم."

 

سرمای امسال تقریبا دیگه شروع شده و نم نم بارون پاییزی حال و هوای خاصی به شهر داده هرچند که همه این ناز بازی های طبیعت همراه با ترافیک کلافه کننده اس ولی با این همه باز هم خیلی می چسبه پیاده روی عصرانه و رفتن به کتاب فروشی و خوردن یک قهوه داغ.

دیروز موفق شدم کتاب "خانواده پاسکوآل دوآرته" اثر پر سر و صدای خوزه کامیلا سلا نویسنده اسپانیایی و برنده نوبل ادبیات 1989 را که بعد از 18 سال دوباره تجدید چاپ شده را در یک پیاده روی عصرگاهی پیدا کنم. مرحوم فرهاد غبرایی مترجم آن بدون شک یکی از شاهکارهای ترجمه اش را در این کار مانند سفر به انتهای شب سلین ارائه داده ولی به هر حال خواندن این رمان جمع و جور شده  که متاسفانه زخم ممیزی ارشاد بدجوری روش هست رو توصیه می کنم.

  خانواده پاسکوآل دو آرته بررسی روانشناسانه ترس است، خشونت ترس و احساس گناه نسبت به آن. کتابی است که در آن بنیان های اخلاقی خیلی حاکم نیست و قهرمانش مادر خود را هم عاقبت می کشد، پاسکوآل با آدم های داستان و خواننده اش تعارف ندارد و مجیز گو نیست.

پاسکوآل در ابتدای کار راجع به خودش این گونه می گوید: آدم بدی نیستم، قربان، گرچه انصافا برای بد بودن بهانه کم ندارم...


» نظر

عشق زنده می دارد ،‏ عشق می میراند

«اخلاقیات هیچ ارزشی نداره وقتی آدمای بد می تونن هر کاری که دلشون خواست انجام بدن.

انسان ها دو جور هستند. کسانی که به طور شایسته ای پاشون و جای پای خودشون می ذارن و کسانی که پاشونو با بی قیدی رو صورت دیگران می ذارن.»

سویینی تاد. آرایشگر خبیث خیابان فلینت

 

اینها بخشی از دیالوگ های فیلم پر سر و صدای سویینی تاد هست که به تازگی دیدم. فیلم روراستی است و شاید خیلی از ما دوست داشته باشیم با کسانی که پاشونو رو صورتمون میذارن همون کاری را کنیم که آقای تاد می کرد.

 


» نظر

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد...

دیشب خیلی اتفاقی یه جفت بلیت کنسرت استاد شجریان عزیز به قیمت 65 هزار تومن نصیبمون شد و برای نخستین بار رفتیم صدای آسمانی استاد را در دومین روز اجرای کنسرت جدیدشان از نزدیک نیوش کردیم.

تجربه حسی فوق العاده ای بود‍، لذتش برای من که خیلی اهل غذای خوبم شبیه خوردن یک استیک 490 دلاری در رستوران اختصاصی آخرین طبقه امپایر استیت بود. آواز در دستگاه شور و همایون و با غزلیاتی از حافظ، مولانا و سعدی و سه تصنیف مرغ خوشخوان، باد صبا و رندان مست که مثل همیشه بازتاب درک استاد از موقعیت اجتماعی روزگار و جامعه است. و در انتها مرغ سحر که این روزها سرود وحدت کسانی شده که دلشان برای وطن و آشیان می تپد. ریخت شناسی جمعیت حاضر در سالن هم خیلی جالب بود و تقریبا از هر طیفی و قشری را می شد پیدا کرد، از کرواتی های قدیمی تا کروات زده هایی که تازه پشت لبشون سبز شده، از مادام های میانسال شیک پوش تا دخترای مد روز از دانشجوی با لباسای غیر هم رنگ تا کارمندای کت شلوار پوش اداری، از تی شرت پوشان اسپرت تا آدمای معمولی که کت شلوار دومادیشونو بعد از چند سال دوباره پوشیده بودن و... و به این اعتبار به جرات می توان گفت شجریان خواننده ملی ایران است.

گروه 15 نفره شهناز هم  انصافا خوش پوش بودن. لباسای ابریشمی دست دوز در رنگ های متنوع مینیاتوری ایرانی که واقعا چشم نواز بود بار دیگر اثبات کرد که شجریان تنها قله نشین آسمان هنر ایران است.

هرچند دیشب بی نظمی هایی که معمولا در کنسرت های استاد پیش می آد کمتر بود ولی همچنان کیفیت در ایران شکننده است، صدای شکستن چیزی که معلوم نشد چه بود وسط آواز و جواب آواز تار حواس همه از جمله استاد را پرت کرد. حجم موبایل بدستان و سرو صدای اضافی واقعا کم بود هر چند آخر کنسرت همه جبران مافات کردند و نزدیک به 10 دقیقه استاد و گروه شهناز را تشویق کردند تا مرغ سحر را اجرا کردند. چند نکته جالب در کنسرت هم بود از جمله این که حتی وقتی کوک سنتور در قسمت دوم کنسرت خارج شد و چند دقیقه پر استرس را همه در سکوت طی کردند صدا از هیچکی در نیومد تا بالاخره نوازنده به کوک برگشت. رونمایی از سه ساز جدید که استاد خودش طراحی و ساخته نیز جالب بود از جمله سنتور بم که دامنه صدای آن به جای سه اکتاو چهار و نیم اکتاو بود و صدای متفاوتی داشت. تک نوازی سه تار دختر استاد در کنار پدر حس خوبی در سالن پراکند. تک نوازی کمانچه نواز جوان در دستگاه همایون واقعا مسحور کننده بود و سحر ابراهیم نوازنده قانون نیز قطعه ای را تک نوازی کرد که واقعا هوش ربا بود. تنبک، دف و دایره هم که پایه همه آهنگا بود و من تقریبا در تمام طول کنسرت حواسم به صدای تنبک بود.

آخر مراسم ساعت 12 شب جلو در خروجی تالار کشور هم چهار نفر دختربچه و پسر بچه با یه تمپو و آکاردئون سر و صدایی به پا کرده بودن که نگو و نپرس. راجع به موسیقی و تاثیر آن بر شناخت جامعه و کارکردهای روانشناسانه آن و تجربیات شخصی ام از تاثیر موسیقی بر تسکین درد بعدا مفصل خواهم نوشت.  


» نظر

بیکار نمانیم...

شبهای قدر است. رازی در این شب است که اگر درکش کنی... آه اگر درکش کنی...

به علی فکر می کنم. می بینم که مولا یک ویژگی بارزی که دارد این بوده که همیشه کاری برای انجام دادن داشته اند و اصولا بیکاری راهی به او راهی نداشته است. شما ببینید جایی در تاریخ هست که گفته باشد علی بیکار نشسته بود. کار فکری، کار جسمی. این وجود پر برکت همواره در کار بوده. 

اگر این سه پرسش را همواره از خود بپرسیم و بر اساس آن عمل کنیم کمتر دچار بیکاری می شویم و تغییر محسوسی در کار و زندگی شخصی و عمومی مان احساس خواهیم کرد.

1- مهم ترین و با ارزش ترین کارهای من کدامند؟

2- چه کاری است که اگر من و فقط من خوب انجام بدهم تفاوت چشمگیری در زندگی و شغلم خواهم داشت؟

3- مهم ترین استفاده ای که می توانم در حال حاضر از وقتم بکنم چیست؟


» نظر

درصدد بودن

ماه رمضان. هر چه که باشد برآیندش مثبت و خوب است. سطح انرژی های سازنده و خوب در جامعه بیشتر می شود. جرم و جنایت کمتر می شود و البته وسوسه های انسان نیز خیلی خیلی بیشتر می شود. یک نکته که این روزها زیاد به گوش می رسد سختی روزه داری و طاقت فرسا بودن این عبادت به ویژه در مناطق گرمسیری است. استدلال ها هم الا ما شا الله برای در رفتن و ایجاد کلاه شرعی مبنی بر مستثنی بودن خیلی جالب و بعضا هم شرعی و عرفی و علمی است.

بزرگی می گفت: خانمها! آقایان! درصدد باشید که عبادت کنید. خیلی هم سفت و سخت نگیرید، همین درصدد بودن هم اگر نمی توانی کافی است. اما تو باش. حواست باشد بیرون نروی.

آرزوهای خوب در ماه خوب برای همه انسانها چه بد و چه خوب. آخر این ماه همه باید بهتر شده باشیم.


» نظر

درس های المپیک

جدول توزیع مدالهای المپیک پکن را بررسی می کردم به نکات جالبی دست پیدا کردم:

10 کشور اول جدول مدال ها دارای بالاترین درآمد سرانه هستند و همگی جزو ابرقدرت ها و کشورهای توسعه یافته صنعتی.

نسبت توزیع مدال طلا بین زنان و مردان 10 کشور اول تقریبا نزدیک هم است و در مورد چین، استرالیا و ژاپن زنان بیش از مردان مدال طلا گرفته اند، زنان و مردان ایتالیا به یک میزان طلا گرفتند و در مورد آمریکا، روسیه، آلمان، کره جنوبی، انگلیس و فرانسه اختلاف مدال طلای زنان و مردان در حد یک تا 5 مدال است .

جامائیکا، بلاروس، کنیا و اتیوپی کشورهای کمتر توسعه یافته ای هستند که در رتبه 10 تا 20 قرار دارند و مدال های طلایشان از نروژ، برزیل و دانمارک که در رتبه 20 تا 30 قرار دارند و کشورهای قدرتمند تری هستند بیشتر است .

اسرائیل که ما در المپیک قبلی قهرمان مسلم مدال بگیرمان را در پایش قربانی کردیم اصولا در کورس کسب مدال نبوده و نیست. اسرائیل امسال با یک مدال برنز به همراه مصر،  افغانستان، توگو، مولداوی، ونزوئلا و جزایر موریس در پایین ترین مکان جدول در رتبه 81  قرار گرفت. امسال هم که برای اولین بار در تاریخ المپیک شناگر ایرانی به این مسابقات آمد با وجود رقیب اسرائیلی حاضر به مسابقه نشد و فرصت رقابت در المپیک خود را سوزاند.

ایران بعد از هندوستان و بالاتر از بحرین در رتبه 51 جدول مدال ها ایستاد.

از نظر کسب امتیاز، آمریکا با 110 امتیاز رتبه اول، چین با 100 امتیاز دوم، روسیه با 72 امتیاز سوم، انگلیس با 47 امتیاز چهارم، استرالیا با 45 امتیاز پنجم، آلمان با 41 امتیاز ششم، فرانسه با 40 امتیاز هفتم، کره جنوبی با 31 امتیاز هشتم، ایتالیا با 28 امتیاز نهم، اوکراین با 27 امتیاز دهم و ژاپن با 25 امتیاز رتبه یازدهم را به خود اختصاص دادند.

المپیک درس های خیلی زیادی دارد که باید آنها را آموخت.

با تشکر از راه میان بر برای معرفی لینک وب سایت رسمی المپیک


» نظر

دریغ از المپیک

اگرچه المپیک چینی ها در پکن و نمایش زیبای رقابت انسان ها با یکدیگر برای کسب برتری ای که نشان از رشد و به کارگیری قابلیت های افراد یک کشور است برای ما دستاورد دندان گیری در کسب عنوان و مقام نداشت اما نشان دهنده تصاویر و برش هایی از واقعیت امروز ایران است که اگر بدون غرض و مرض به آن نگاه کنیم شاید بفهمیم ایراد کار کجاست.

نگاه کنید به روسای فدراسیون های ورزشی ایران که خیلی هایشان با حفظ چند سمت دولتی ریاست فدراسیون هم یدک می کشند و همین امر باعث شده مدیریت ورزش در ایران جزیره ای (قبیله ای) شود و طبیعی است که این روش پاسخگوی احساس نیاز یک ملت به غرور در عرصه جهانی نیست. باقی مدیران ورزش هم یا سیاسی هستند و بویی از مدیریت نبرده اند چه رسد به مدیریت تخصصی در عرصه ورزش و یا از کار افتادگانی هستند که بالاخره باید باشند دیگه!

حالا بگذریم اصولا از نحوه حضور ایران در این المپیک و گاف هایی که بیان آنها واقعا سر آدم را درد می آورد.

طبق عادت مالوف این چند وقته گناه بی لیاقتی مدیریت ورزش ایران به گردن زمین کج و ورزشکار مریض و البته رسانه های پدرسوخته است که کاری جز زخم زبان زدن و خورد کردن اعصاب نازنین آقایان بلد نیستند.

حالا باز خدا پدر یزدانی خرم را بیامرزد که اعلام کرده که آقا همه توان ما همین بود و ما فهمیدیم که هیچی نیستیم و باید بریم کار کنیم تا یاد بگیریم.

آری کار باید دست کاردان باشد. از میدان ورزش گرفته تا میدان سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع.

بحث این جاست که آقایان این قدر بی اعتماد و عصبی اند نسبت به گذشته که اکنون ملاک مدیریت ها نه تعهد است و نه تخصص! ملاک این است که شما را بشناسند و بدانند که علیه شان حرف نمی زنی و عمل نمی کنی. همین کافی است بقیه اش هم خب یک جوری بالاخره راست و ریست می شود. البته این موضوع مال حالا نیست حداقل این روش و روحیه بیش از 1000 سال در ایران قدمت دارد. بیایید فکر کنیم ببینیم کجاییم و می خواهیم کجا برویم و از کجا و چگونه؟   


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >